آن که چیزى را جوید ، بدان یا به برخى از آن رسد . [نهج البلاغه]
امین - بهترین شمایید !
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
: جستجو
اوقات شرعی

  • بازدید امروز: 16
  • بازدید دیروز: 58
  • مجموع بازدیدها: 55867
    » درباره من
    امین - بهترین شمایید !
    امین

    » پیوندهای روزانه
    عکس دخترای ناز خارجی [642]
    بهترین لینک ها برای ایرانیان [159]
    مدیســــــــــــــــــــــــا [112]
    All In Oneَ [69]
    عطر یاد تو [157]
    [آرشیو(5)]


    » آرشیو مطالب
    آرشیو مطالب
    بهار 1386
    پاییز 1385
    تابستان 1385

    » لوگوی وبلاگ


    » لوگوی لینک دوستان


    » وضعیت من در یاهو
    یــــاهـو
    » طراح قالب
    »» التماست نمیکنم!

     

     

    التماست نمیکنم!

    هرگز گمان نکن که این واژه را در وادی آوازهای من

     

     خواهی شنید !

    تنها مینویسم: بیـــــــــــا!بیا و لحظه ای کنار فانوس

     

     نفس های من آرام بگیر!

    نگاه کن! ساعت از سکوت ترانه هم گذشته است!

    اگر نگاه گمانم به راه آمدنت نبود

    ساعتی پیش?

    این انتظار شبانه را به خلوت ناب خوابهای تو میسپردم!

    حالا هم ? به چراغ همین کوچه کوتاهمان قسم!

    بارش قطره ای از ابر بارانی نگاهم کافیست ? تا از

     

     تنگه تولد ترانه عبور کنی !

    اما? تو را به جان نفسهای نرم کبوتران هره نشین !

    بیا و امشب را

    بی واسطه سکسکه های گریه کنارم باش!

    مگر چه می شود?

    یکبار بی پوشش پرده باران تماشایت کنم؟هـــــا؟

    چــــــــه میشود؟؟؟

     

     



    نوشته های دیگران ()
    نویسنده متن فوق: » امین ( پنج شنبه 85/7/6 :: ساعت 1:19 صبح )
    »» دل بر سر دل ریخته آنجا که تویی

     

    گل نیست چنین سر کش و زیبا که تویی
    مه نیست بدین گونه فریبا که تویی
    غم بر سر غم ریخته آنجا که منم
    دل بر سر دل ریخته آنجا که تویی



    نوشته های دیگران ()
    نویسنده متن فوق: » امین ( پنج شنبه 85/7/6 :: ساعت 1:19 صبح )
    »» شاید مانند ستاره به من چشمک زدی...

     

    همیشه یادت در یادم است
    سقف دلم از برای تو می چکد
    چکه چکه
    ولی همچنان به آسمان می نگرم شاید
    مانند ستاره به من چشمک زدی...



    نوشته های دیگران ()
    نویسنده متن فوق: » امین ( پنج شنبه 85/7/6 :: ساعت 1:19 صبح )
    »» دعا از نظر روایات و اهل بیت

     

     

    امام محمد باقر فرمودند : دعا برترین عبادت است .دعا کنید

     

    و دعوت خود را اجابت کنید تا رستگار شوید و از عذابش

     

     نجات یابید .

     

     

    دعا عبادت است , دعا را ترک ننمایید ; زیرا وسیله ای بهتر از

     

     آن برای تقرب به سوی حق نیست . به جهت کوچکی حاجت, از

     

     دعا کردن خودداری نکنید ; زیرا برآورنده حاجت های کوچک

     

     و بزرگ یک مقام است.بنابراین, از دعا خسته نشوید ; زیرا

     

     دعا نزد خدا منزلی بس بزرگ دارد .

     

     

    امام صادق (ع) فرمود :

     

    عاجزترین مردم کسی است که در دعا کردن کوتاهی نماید و

     

     بخیل ترین مردم کسی است که از سلام کردن خودداری نماید .

     

     

     

    اجابت ها و هدف ها در پناهگاه دعاها می باشد و مانند باران در

     

    میان ابرها پنهان است . عزیزان, بیایید دعا را در برنامه زندگی

     

    خود قرار دهیم تا مورد لطف خداوندی واقع شویم .هرگاه دیدید

     

    توفیق دعا کردن پیدا کرده اید , بدانید علامت آن است که درهای

     

    رحمت خداوند به سوی شما باز شده و اگر دعاهایتان مستجاب شود

     

     

    خوشا به حال شما و اگر مستجاب نشود باز سه منفعت خداوند به

     

    بنده اش اعطا می فرماید :

     

    1.خداوند نعمتی را برایش ذخیره نماید تا در زمانش عطا کند .

     

    2.شر و آسیبی را از انسان دور سازد .

     

    3.دعا, کفاره گناهان می شود .

     

     

     

    هان مشو نومید چون واقف نه ای ز اسرار غیب

     

                                      باشد اندر پرده بازی های پنهان غم مخور

     

     

    خداوند از خواسته های دلمان آگاه است, ولی دوست دارد نیازهایمان

     

    را به درگاهش عرضه کنیم . پس هرگاه دعا می کنید تمام حاجت هایتان

     

    را نام ببرید. بهترین زمان دعا پیش از طلوع صبح و پیش از غروب

     

    آفتاب می باشد. هیچ امری نباید مانع دعا بشود.از خدا حاجت هایتان

     

    را بخواهید که او هر امری را بخواهد می تواند انجام دهد.از خدا بخواه

     

    و گمان مبر که کار از کار گذشته است .امام علی (ع) را الگوی خود

     

    قرار ده; زیرا علی (ع) مردی کثیرالدعاء بود و فرمود : دعا سپر مومن

     

    در مقابل بلاها است .

     

    جهت رسیدن به مقصد و هدف نهایی خود دست از دعا بر ندارید و

     

    مرتب در خانه خدا را آنقدر بزنیم تا عاقبت در خانه خدا به رویمان

    باز شود .

     

     

    آن قدر در می زنم این خانه را          تا ببینم روی صاحب خانه را

     



    نوشته های دیگران ()
    نویسنده متن فوق: » امین ( پنج شنبه 85/7/6 :: ساعت 1:19 صبح )
    »» نگاه خسته من به دعای چشمانت...  

    هوا ترست به رنگ هوای چشمانت
    دوباره فال گرفتم برای چشمانت
    اگر چه کوچک و تنگ است حجم این دنیا
    قبول کن که بریزم به پای چشمانت
    بگو چه وقت دلم را ز یاد خواهی بر د
    اگر چه خوانده ام از جای جای چشمانت
    دلم مسافر تنهای شهر شب بو هاست
    که مانده در عطش کوچه های چشمانت
    تمام آینه ها نذر یاس لبخندت
    جنون آبی در یا فدای چشمانت
    چه می شود تو صدایم کنی به لهجه موج
    به لحن نقره ای و بی صدای چشمانت
    تو هیچ وقت پس از صبر من نمی آیی
    در انتظار چه خالیست جای چشمانت
    به انتهای جنونم رسیده ام اکنون
    به انتهای خود و ابتدای چشمانت
    من و غروب و سکوت و شکستن و پاییز
    تو و نیامدن و عشوه های چشمانت
    خدا کند که بدانی چه قدر محتاج ست
    نگاه خسته من به دعای چشمانت


     



    نوشته های دیگران ()
    نویسنده متن فوق: » امین ( پنج شنبه 85/7/6 :: ساعت 1:19 صبح )
    »» قطره اشکامو ببین ...

     

    قطره اشکامو ببین .رو گونه ام خیس ولی هنوز تو رو می خوان

    باز به دنبالت می یان .باز می شینم بلکه تو رو ببینم ....که با تو عاشق ترینم

    کاشکی ما بچه بودیم همبازی کوچه ها می گرفتی دستامو؛ با کوهی از پاکی

    رفتی وتنهام گذاشتی تویه این دنیای اسیر.....بیا تا فرصتی مونده دست خستمو بگیر

    من هنوزم آرزومه بازی کنیم مثل قدیم خالی از رنگ وریا نازنین من بیا..........

    بیا تا باز بسازیم قصر گلی گوشه ی   باغ زیر اون یاس سپید............  

     



    نوشته های دیگران ()
    نویسنده متن فوق: » امین ( پنج شنبه 85/7/6 :: ساعت 1:19 صبح )
    »» نوشته ای برای ِ تو

     

     

    و برایت می نویسم        

    و می خوانم تو را

    تو را که آنقدر از من دوری که مرا نخواهی دید

    هر چند در مقابل ِ منی

    نگاهم را نخواهی خواند

    هر چند چشمانت بر چشمانم خیره مانده

    زیرا

    هرگز تو را آنگونه نمی نگرم که

    یقین کنی دوستت دارم !!!

     



    نوشته های دیگران ()
    نویسنده متن فوق: » امین ( پنج شنبه 85/7/6 :: ساعت 1:19 صبح )
    »» دوستم داشته باش...  

    دوستم داشته باش

     

    دوستم داشته باش، دوستم داشته باش

     

    بادها دلتنگ اند ، دستها بیهوده

     

    چشم ها بی رنگ اند

     

    دوستم داشته باش ، شهرها می لرزند ،

     

    برگها می سوزند ، یادها می گندند

     

    باز شو تا پرواز ، سبزشو از آواز

     

    آشتی کن با رنگ  ، ‌عشق بازی با ساز

     

    دوستم داشته باش

     

    سیبها خشکیده ، یاسها پوسیده

     

    شیرهم ترسیده

     

    دوستم داشته باش

     

    عطرها در راه اند ، دوستت دارم ها

     

    آه چه کوتاه اند…………

     

    دوستت خواهم داشت ، بیشتراز باران

     

    گرم تراز لبخند ، داغ چون تابستان

     

    دوستت خواهم داشت ، شادترخواهم شد

     

    ناب تر، روشن تر ، بارور خواهم شد

     

    دوستم داشته باش ، برگ را باور کن

     

    ‌آفتابی تر شو ، باغ را از برکن 

     

    دوستم داشته باش

     

    عطرها در راه اند ، دوستت دارم ها

     

    آه چه کوتاه اند…………

     

    خواب دیدم در خواب  ، آب آبی تر بود

     

    روز پرسوز نبود ، زخم شرم آوربود

     

    خواب دیدم درتو، رود ازتب می سوخت

     

    نورگیسومی بافت ، باغچه گل می دوخت

     

    دوستم داشته باش

     

    عطرها در راه اند ، دوستت دارم ها

     

    آه چه کوتاه اند…………

     

     

     

     



    نوشته های دیگران ()
    نویسنده متن فوق: » امین ( پنج شنبه 85/7/6 :: ساعت 1:19 صبح )
    »» من زنده هستم! برای زندگی کردن با تو!

     

     

    تا وقتی که تو هستی، تا لحظه ای که یاد تو در خاطر من جاریست!
    تا زمانی که دستهای گرمت همراه دستای خسته ای منه!
    تا وقتی که نگاهت تنها پناهگاه و تکیه گاه نگاه سرگردان منه!
    تا زمانی که تو همسفر جاده زندگی من هستی!
    تا وقتی که شونه های تو امن ترین جای دنیاست برای من!
    من زنده هستم! برای زندگی کردن با تو!

     



    نوشته های دیگران ()
    نویسنده متن فوق: » امین ( پنج شنبه 85/7/6 :: ساعت 1:19 صبح )
    »» تو به یادم بوسه ای بر باد کن...

     

    باز کن آغوش خود ای همنفس
    بی نیازم کن دگر از همه کس
    تا بگویم راز عشق در گوش تو
    حل شوم در گرمیه آغوش تو

    ای که طوفان در دلم انگیختی
    تو مرا از نو به عشق آمیختی
    ای نفسهایت نسیم سبزه زار
    سقف خانه پر شد از عطر بهار

    ای که طوفان در دلم انگیختی
    تو مرا از نو به عشق آمیختی
    ای دو چشمت رنگ دشت سوخته
    آتشی در جان من افروخته
    رخت عشقی بر تن عریان من
    بوسه هایت نم نم باران من

    می فشارد قلب من را اسم تو
    جسم من جاری شده در جسم تو
    ای نفسهایت نسیم سبزه زار
    سقف خانه پر شد از عطر بهار
    گاهی از من عاشقانه یاد کن
    تو به یادم بوسه ای بر باد کن

     



    نوشته های دیگران ()
    نویسنده متن فوق: » امین ( پنج شنبه 85/7/6 :: ساعت 1:19 صبح )
    <   <<   16   17   18   19   20      >