اگر بردبار نیستى خود را به بردبارى وادار چه کم است کسى که خود را همانند مردمى کند و از جمله آنان نشود . [نهج البلاغه]
امین - بهترین شمایید !
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
: جستجو
اوقات شرعی

  • بازدید امروز: 49
  • بازدید دیروز: 82
  • مجموع بازدیدها: 55842
    » درباره من
    امین - بهترین شمایید !
    امین

    » پیوندهای روزانه
    عکس دخترای ناز خارجی [642]
    بهترین لینک ها برای ایرانیان [159]
    مدیســــــــــــــــــــــــا [112]
    All In Oneَ [69]
    عطر یاد تو [157]
    [آرشیو(5)]


    » آرشیو مطالب
    آرشیو مطالب
    بهار 1386
    پاییز 1385
    تابستان 1385

    » لوگوی وبلاگ


    » لوگوی لینک دوستان


    » وضعیت من در یاهو
    یــــاهـو
    » طراح قالب
    »» مرگ عشق تنها برای انسان نیست...
     
    از دریا پرسیدم

    که این امواج دیوانه تواز کرانه ها چه می خواهند؟

    چرا پریشان و در به در
    کرانه ها را از همه جا بی خبر می رانند؟
    دریا در مقابل سوالم
    گریست وامواج همگی به گریه افتادند!
    آن وقت دریا رو به من کرد و گفت
    مرگ عشق تنها برای انسان نیست
    امواج هم مثل انسانها میمیرند
    و این امواج زنده هستند که
    امواج مرده را شیون کنان به گورستان
    به ساحل می سپارند...


    نوشته های دیگران ()
    نویسنده متن فوق: » امین ( پنج شنبه 86/1/9 :: ساعت 11:59 عصر )
    »» چه مظلومانه دل تنگ می شوم...

     

    از لحن سرد انتظار

    به تو ، شکایت می کنم.

    من

    پشت روز های دوری و فراق

    قطره قطره می چکم و به دوری ات ، عادت می کنم.

    سرفراز

    مغرور و سرمست

    در دشت لحظه ها ایستاده ای

    و من

    از پشت ثانیه ها

    به فصل گریه پناه می برم.

    چه مظلومانه دل تنگ می شوم.

    چه صبورانه دل تنگ می شوی.

    بغض ،

    تنها هم‌خانه این روزهای ما

    دوباره شکسته می‌شود.

    صدای هق هق و گریه

    نبودنت ، چرا؟

    دوباره شِکوه

    دلم ، در این گیرودار ، بیشتر دل بسته می شود.

    شوق خواندن سطر سطر  جای دستان ات ،

    ذوق کودکانه باز کردن جعبه های رنگی ،

    صبح و شنیدن آهنگ "دوست دارمت" ،

    این ها ،

    دارایی منست.

    برای آمدنت که هیچ

    برای بدرقه ات

    آری ! رنگین کمان ، می میرد...



    نوشته های دیگران ()
    نویسنده متن فوق: » امین ( پنج شنبه 86/1/9 :: ساعت 11:59 عصر )
    »» آرامش من بزودی

    نوشته های دیگران ()
    نویسنده متن فوق: » امین ( پنج شنبه 86/1/9 :: ساعت 11:58 عصر )
    »» جک

    برروی سنگ سفیدی نشسته بودم وآمدنت را به انتظار میکشیدم وبادآمدنت را به گوشجان نواخت وتوآمدی پاهایم لرزیدوصورتم سرخ شدوآنگاه سیفون راکشیدم وتورا آببرد


    __________________
    عشق رو اد کن . غم رو دلیت کن . دروغ رو هک کن . از معرفت کپی بگیر . برام اف بذار . و این اس ام اس رو واسه عزیزترینت سند کن


    __________________
    تهرانیه داشت واسه ابادانیه خالی می بست می گه من یه سگ دارم وقتی میاد خونه در می زنه .... ابادانیه می گه : ولک مگه سگت کلید نداره ؟؟؟؟


    __________________
    دیروز : از پذیرفتن خانم های بدحجاب معذوریم!!! امروز: از پذیرفتن خانم ها، با شلوار کوتاه معذوریم!!! فردا : خواهشا با شلوار وارد شوید


    __________________
    خوشبخت ترین پسر کسیست که اولین عشق یه دختر باشد و خوش بخت ترین دختر کسیست که اخرین عشق یک پسر باشد


    __________________
    اگر می خواهید زندگی جدیدی داشته باشید با ما تماس بگیرید ( سازمان بازیافت زباله


    __________________
    ای کاش علم اونقدر پیشرفت کرده بود که می تونستم از طریق اس ام اس یه چوب بزرگ بکنم تو .....


    __________________
    این پیغام کاملا جدیه. باور کنید. منم اول قبول نداشتم مشقامو خوب نوشتم بابام بهم عیدی داد یه توپ قلقلی داد


    __________________
    اولین زن ایرانی هم به فضا رفت


    .


    به امید روزی که اخرین زن ایرانی هم به فضا برود


    __________________
    اعاده اس ام اس اعاده زندگیست



    هم اکنون نیازمند یاری سبزتان هستیم



    ( انجمن حمایت از بیماران اس ام اس ی )


    __________________
    خواب دیدم منو تو رفتیم جهنم تو رو انداختن تو وان عسل منو تو وان .ن تو به من خندیدی یک دفعه ندا امد وقت تمومه همدیگه رو بلیسید



    نوشته های دیگران ()
    نویسنده متن فوق: » امین ( شنبه 85/10/16 :: ساعت 8:17 عصر )
    »» قطره اشکامو ببین ...

     

    قطره اشکامو ببین .رو گونه ام خیس ولی هنوز تو رو می خوان

    باز به دنبالت می یان .باز می شینم بلکه تو رو ببینم ....که با تو عاشق ترینم

    کاشکی ما بچه بودیم همبازی کوچه ها می گرفتی دستامو؛ با کوهی از پاکی

    رفتی وتنهام گذاشتی تویه این دنیای اسیر.....بیا تا فرصتی مونده دست خستمو بگیر

    من هنوزم آرزومه بازی کنیم مثل قدیم خالی از رنگ وریا نازنین من بیا..........

    بیا تا باز بسازیم قصر گلی گوشه ی   باغ زیر اون یاس سپید............  

     



    نوشته های دیگران ()
    نویسنده متن فوق: » امین ( پنج شنبه 85/7/6 :: ساعت 1:22 صبح )
    »» نوشته ای برای ِ تو

     

     

    و برایت می نویسم        

    و می خوانم تو را

    تو را که آنقدر از من دوری که مرا نخواهی دید

    هر چند در مقابل ِ منی

    نگاهم را نخواهی خواند

    هر چند چشمانت بر چشمانم خیره مانده

    زیرا

    هرگز تو را آنگونه نمی نگرم که

    یقین کنی دوستت دارم !!!

     



    نوشته های دیگران ()
    نویسنده متن فوق: » امین ( پنج شنبه 85/7/6 :: ساعت 1:22 صبح )
    »» دوستم داشته باش...  

    دوستم داشته باش

     

    دوستم داشته باش، دوستم داشته باش

     

    بادها دلتنگ اند ، دستها بیهوده

     

    چشم ها بی رنگ اند

     

    دوستم داشته باش ، شهرها می لرزند ،

     

    برگها می سوزند ، یادها می گندند

     

    باز شو تا پرواز ، سبزشو از آواز

     

    آشتی کن با رنگ  ، ‌عشق بازی با ساز

     

    دوستم داشته باش

     

    سیبها خشکیده ، یاسها پوسیده

     

    شیرهم ترسیده

     

    دوستم داشته باش

     

    عطرها در راه اند ، دوستت دارم ها

     

    آه چه کوتاه اند…………

     

    دوستت خواهم داشت ، بیشتراز باران

     

    گرم تراز لبخند ، داغ چون تابستان

     

    دوستت خواهم داشت ، شادترخواهم شد

     

    ناب تر، روشن تر ، بارور خواهم شد

     

    دوستم داشته باش ، برگ را باور کن

     

    ‌آفتابی تر شو ، باغ را از برکن 

     

    دوستم داشته باش

     

    عطرها در راه اند ، دوستت دارم ها

     

    آه چه کوتاه اند…………

     

    خواب دیدم در خواب  ، آب آبی تر بود

     

    روز پرسوز نبود ، زخم شرم آوربود

     

    خواب دیدم درتو، رود ازتب می سوخت

     

    نورگیسومی بافت ، باغچه گل می دوخت

     

    دوستم داشته باش

     

    عطرها در راه اند ، دوستت دارم ها

     

    آه چه کوتاه اند…………

     

     

     

     



    نوشته های دیگران ()
    نویسنده متن فوق: » امین ( پنج شنبه 85/7/6 :: ساعت 1:22 صبح )
    »» من زنده هستم! برای زندگی کردن با تو!

     

     

    تا وقتی که تو هستی، تا لحظه ای که یاد تو در خاطر من جاریست!
    تا زمانی که دستهای گرمت همراه دستای خسته ای منه!
    تا وقتی که نگاهت تنها پناهگاه و تکیه گاه نگاه سرگردان منه!
    تا زمانی که تو همسفر جاده زندگی من هستی!
    تا وقتی که شونه های تو امن ترین جای دنیاست برای من!
    من زنده هستم! برای زندگی کردن با تو!

     



    نوشته های دیگران ()
    نویسنده متن فوق: » امین ( پنج شنبه 85/7/6 :: ساعت 1:22 صبح )
    »» شاید مانند ستاره به من چشمک زدی...

     

    همیشه یادت در یادم است
    سقف دلم از برای تو می چکد
    چکه چکه
    ولی همچنان به آسمان می نگرم شاید
    مانند ستاره به من چشمک زدی...



    نوشته های دیگران ()
    نویسنده متن فوق: » امین ( پنج شنبه 85/7/6 :: ساعت 1:22 صبح )
    »» التماست نمیکنم!

     

     

    التماست نمیکنم!

    هرگز گمان نکن که این واژه را در وادی آوازهای من

     

     خواهی شنید !

    تنها مینویسم: بیـــــــــــا!بیا و لحظه ای کنار فانوس

     

     نفس های من آرام بگیر!

    نگاه کن! ساعت از سکوت ترانه هم گذشته است!

    اگر نگاه گمانم به راه آمدنت نبود

    ساعتی پیش?

    این انتظار شبانه را به خلوت ناب خوابهای تو میسپردم!

    حالا هم ? به چراغ همین کوچه کوتاهمان قسم!

    بارش قطره ای از ابر بارانی نگاهم کافیست ? تا از

     

     تنگه تولد ترانه عبور کنی !

    اما? تو را به جان نفسهای نرم کبوتران هره نشین !

    بیا و امشب را

    بی واسطه سکسکه های گریه کنارم باش!

    مگر چه می شود?

    یکبار بی پوشش پرده باران تماشایت کنم؟هـــــا؟

    چــــــــه میشود؟؟؟

     

     



    نوشته های دیگران ()
    نویسنده متن فوق: » امین ( پنج شنبه 85/7/6 :: ساعت 1:22 صبح )
    <   <<   16   17   18   19   20      >