چگونه خواهی گریخت
از هزار توی گمان های ساده ام
ناگهانی که عاشقت کرده ام؟
???
واقعا هیچ فایده ای نداره........؟؟!
این که بخوای چیزی رو به کسی بدی که که اون در نخواستنش پافشاری می کنه!
دلم خیابان می خواهد
و چشم هایی که صیادند...
???
کسی می داند خدا با عروسک های هرزه ی خیابانش چگونه معامله می کند؟؟؟
خلقم کن
به ایجازی
و اعجازی
شعری
که همیشه بماند
- مخلوق همیشه ات ! -
???
بهم بگو که توی این همه هیاهوی پر از صدای
نبودن ها و رفتن ها تو موندگار تری یا من؟
من رفتنی ترم یا تو؟
می گریزی
بی آن که بدانی
دوستت داشته باشم یا نه
از من ناگزیری
- چنان که تشنه از آب -
وقتی نباشی
دلت برای مهربانی هایم تنگ می شود!
???
تمام ِ آن ها که گفته ام و شنیده ام و دیده ام
" هیچ " اند
من از عشق چیزی نمی دانم!
تو آیا...؟!
... ... ...
???
تولد همون قدر وحشتناکه که مرگ...!
خیانت را
هیچ گونه تاب نمی آورم
حتی اگر
یک قدم ِفاصله ام را
با هر چه می خواهم
از بین ببرد!
???
تا حالا شده قداست ِقلبتون با یه اتهام ِشکننده ی زجرآور، قربونی ِبی انصافی بشه؟؟!
تو را دوست دارم
نه آن قدر که خودم را...!
???
اسم این حرکت - که آدم حتی از کسی که دوسش داره
دست بکشه تا ثابت کنه هیچ کسی جای خودشو واسه اش
نمی گیره - چیه؟؟
...
???
دیگر برای دوست داشتنت نیازی به بودنت ندارم!
عروسکش نمی شوم
نه
هیچ وقت...!
???
حاضرین چقدر از کسی که دوسش دارین بازی بخورین؟؟
سلامم را آرام
باز
کن!
در کاغذ گرانبهایی
از پاپیروس نامه های فرعون پیچیده ام اش...
ـ که چی؟
روایت من با تو
کلامیست پیچیده
نه در کاغذ
در واکنش های مغزی نیم پخته
که تاریخ انقضایش گذشته
-که چی؟
این روزها
به گل
نشسته اند
مرا!
رکودی سخت
می دانی؟آخرین واژه هایم را
دورانی پیش نوشته ام و
به تو داده ام
این روزها
وقتی
مریم هم
مقدس نیست
بگذار کمی منحرف بنویسم
من
که گاهی هنوز
یواشکی به روایت
تیغ با پوست ?? ساله ام می اندیشم
من
که هنوز گاهی
به روایت کلومپرامین
در خواب های ?? ساعته ام می اندیشم
بی خیال آرمین عزیز!
من تجربه های سختی
از یبوست سرنوشتم دارم
و تو می خواهی بالا نیاورم؟!
آخ...برادر من
می ترسم
که تو
ساده بمیری
و من
را نشناسانی.....
ـ به کی؟
به آنها که مرا می شناسند الاغ عزیزمن!