سلامم را آرام
باز
کن!
در کاغذ گرانبهایی
از پاپیروس نامه های فرعون پیچیده ام اش...
ـ که چی؟
روایت من با تو
کلامیست پیچیده
نه در کاغذ
در واکنش های مغزی نیم پخته
که تاریخ انقضایش گذشته
-که چی؟
این روزها
به گل
نشسته اند
مرا!
رکودی سخت
می دانی؟آخرین واژه هایم را
دورانی پیش نوشته ام و
به تو داده ام
این روزها
وقتی
مریم هم
مقدس نیست
بگذار کمی منحرف بنویسم
من
که گاهی هنوز
یواشکی به روایت
تیغ با پوست ?? ساله ام می اندیشم
من
که هنوز گاهی
به روایت کلومپرامین
در خواب های ?? ساعته ام می اندیشم
بی خیال آرمین عزیز!
من تجربه های سختی
از یبوست سرنوشتم دارم
و تو می خواهی بالا نیاورم؟!
آخ...برادر من
می ترسم
که تو
ساده بمیری
و من
را نشناسانی.....
ـ به کی؟
به آنها که مرا می شناسند الاغ عزیزمن!