سفارش تبلیغ
صبا ویژن
به لقمان گفته شد : از حکمت چه گرد آورده ای؟ گفت : برای آنچه کفایت شده ام خود را به زحمت نمی اندازم و آنچه را به من سپرده شده، تباه نمی سازم . [امام باقر علیه السلام]
آرشیو مطالب - بهترین شمایید !
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
: جستجو
اوقات شرعی

  • بازدید امروز: 3
  • بازدید دیروز: 8
  • مجموع بازدیدها: 54761
    » درباره من
    آرشیو مطالب - بهترین شمایید !
    امین

    » پیوندهای روزانه
    عکس دخترای ناز خارجی [642]
    بهترین لینک ها برای ایرانیان [159]
    مدیســــــــــــــــــــــــا [112]
    All In Oneَ [69]
    عطر یاد تو [157]
    [آرشیو(5)]


    » آرشیو مطالب
    آرشیو مطالب
    بهار 1386
    پاییز 1385
    تابستان 1385

    » لوگوی وبلاگ


    » لوگوی لینک دوستان


    » وضعیت من در یاهو
    یــــاهـو
    » طراح قالب
    »» نگاه خسته من به دعای چشمانت...  

    هوا ترست به رنگ هوای چشمانت
    دوباره فال گرفتم برای چشمانت
    اگر چه کوچک و تنگ است حجم این دنیا
    قبول کن که بریزم به پای چشمانت
    بگو چه وقت دلم را ز یاد خواهی بر د
    اگر چه خوانده ام از جای جای چشمانت
    دلم مسافر تنهای شهر شب بو هاست
    که مانده در عطش کوچه های چشمانت
    تمام آینه ها نذر یاس لبخندت
    جنون آبی در یا فدای چشمانت
    چه می شود تو صدایم کنی به لهجه موج
    به لحن نقره ای و بی صدای چشمانت
    تو هیچ وقت پس از صبر من نمی آیی
    در انتظار چه خالیست جای چشمانت
    به انتهای جنونم رسیده ام اکنون
    به انتهای خود و ابتدای چشمانت
    من و غروب و سکوت و شکستن و پاییز
    تو و نیامدن و عشوه های چشمانت
    خدا کند که بدانی چه قدر محتاج ست
    نگاه خسته من به دعای چشمانت


     



    نوشته های دیگران ()
    نویسنده متن فوق: » امین ( پنج شنبه 85/7/6 :: ساعت 1:19 صبح )
    »» قطره اشکامو ببین ...

     

    قطره اشکامو ببین .رو گونه ام خیس ولی هنوز تو رو می خوان

    باز به دنبالت می یان .باز می شینم بلکه تو رو ببینم ....که با تو عاشق ترینم

    کاشکی ما بچه بودیم همبازی کوچه ها می گرفتی دستامو؛ با کوهی از پاکی

    رفتی وتنهام گذاشتی تویه این دنیای اسیر.....بیا تا فرصتی مونده دست خستمو بگیر

    من هنوزم آرزومه بازی کنیم مثل قدیم خالی از رنگ وریا نازنین من بیا..........

    بیا تا باز بسازیم قصر گلی گوشه ی   باغ زیر اون یاس سپید............  

     



    نوشته های دیگران ()
    نویسنده متن فوق: » امین ( پنج شنبه 85/7/6 :: ساعت 1:19 صبح )
    »» نوشته ای برای ِ تو

     

     

    و برایت می نویسم        

    و می خوانم تو را

    تو را که آنقدر از من دوری که مرا نخواهی دید

    هر چند در مقابل ِ منی

    نگاهم را نخواهی خواند

    هر چند چشمانت بر چشمانم خیره مانده

    زیرا

    هرگز تو را آنگونه نمی نگرم که

    یقین کنی دوستت دارم !!!

     



    نوشته های دیگران ()
    نویسنده متن فوق: » امین ( پنج شنبه 85/7/6 :: ساعت 1:19 صبح )
    »» دوستم داشته باش...  

    دوستم داشته باش

     

    دوستم داشته باش، دوستم داشته باش

     

    بادها دلتنگ اند ، دستها بیهوده

     

    چشم ها بی رنگ اند

     

    دوستم داشته باش ، شهرها می لرزند ،

     

    برگها می سوزند ، یادها می گندند

     

    باز شو تا پرواز ، سبزشو از آواز

     

    آشتی کن با رنگ  ، ‌عشق بازی با ساز

     

    دوستم داشته باش

     

    سیبها خشکیده ، یاسها پوسیده

     

    شیرهم ترسیده

     

    دوستم داشته باش

     

    عطرها در راه اند ، دوستت دارم ها

     

    آه چه کوتاه اند…………

     

    دوستت خواهم داشت ، بیشتراز باران

     

    گرم تراز لبخند ، داغ چون تابستان

     

    دوستت خواهم داشت ، شادترخواهم شد

     

    ناب تر، روشن تر ، بارور خواهم شد

     

    دوستم داشته باش ، برگ را باور کن

     

    ‌آفتابی تر شو ، باغ را از برکن 

     

    دوستم داشته باش

     

    عطرها در راه اند ، دوستت دارم ها

     

    آه چه کوتاه اند…………

     

    خواب دیدم در خواب  ، آب آبی تر بود

     

    روز پرسوز نبود ، زخم شرم آوربود

     

    خواب دیدم درتو، رود ازتب می سوخت

     

    نورگیسومی بافت ، باغچه گل می دوخت

     

    دوستم داشته باش

     

    عطرها در راه اند ، دوستت دارم ها

     

    آه چه کوتاه اند…………

     

     

     

     



    نوشته های دیگران ()
    نویسنده متن فوق: » امین ( پنج شنبه 85/7/6 :: ساعت 1:19 صبح )
    »» من زنده هستم! برای زندگی کردن با تو!

     

     

    تا وقتی که تو هستی، تا لحظه ای که یاد تو در خاطر من جاریست!
    تا زمانی که دستهای گرمت همراه دستای خسته ای منه!
    تا وقتی که نگاهت تنها پناهگاه و تکیه گاه نگاه سرگردان منه!
    تا زمانی که تو همسفر جاده زندگی من هستی!
    تا وقتی که شونه های تو امن ترین جای دنیاست برای من!
    من زنده هستم! برای زندگی کردن با تو!

     



    نوشته های دیگران ()
    نویسنده متن فوق: » امین ( پنج شنبه 85/7/6 :: ساعت 1:19 صبح )
    »» تو به یادم بوسه ای بر باد کن...

     

    باز کن آغوش خود ای همنفس
    بی نیازم کن دگر از همه کس
    تا بگویم راز عشق در گوش تو
    حل شوم در گرمیه آغوش تو

    ای که طوفان در دلم انگیختی
    تو مرا از نو به عشق آمیختی
    ای نفسهایت نسیم سبزه زار
    سقف خانه پر شد از عطر بهار

    ای که طوفان در دلم انگیختی
    تو مرا از نو به عشق آمیختی
    ای دو چشمت رنگ دشت سوخته
    آتشی در جان من افروخته
    رخت عشقی بر تن عریان من
    بوسه هایت نم نم باران من

    می فشارد قلب من را اسم تو
    جسم من جاری شده در جسم تو
    ای نفسهایت نسیم سبزه زار
    سقف خانه پر شد از عطر بهار
    گاهی از من عاشقانه یاد کن
    تو به یادم بوسه ای بر باد کن

     



    نوشته های دیگران ()
    نویسنده متن فوق: » امین ( پنج شنبه 85/7/6 :: ساعت 1:19 صبح )
    »» عاشقانه های بی بهانه را تو نامه کن...

     

    نامه های عاشقانه را تو پاره کــــــــن

     

    عاشقانه های بی بهانه را تو نامه کن

     

     

     

    گم شدم میان تارو پود هستــــــــــی ات

     

    این تمام هستی مرا دوباره کــــــــــــــن

     



    نوشته های دیگران ()
    نویسنده متن فوق: » امین ( پنج شنبه 85/7/6 :: ساعت 1:19 صبح )
    <      1   2   3   4