تو کیستی که من اینگونه بی تو بی تابم
شب از هجوم خیالت نمی برد خوابم
تو چیستی که من از موج هر تبسم تو
بسان قایق سرگشته روی گردابم
تو در کدام سحر؟بر کدام اسب سپید؟
تو را کدام خدا؟تو از کدام جهان؟
تو از کدام کرانه؟تو از کدام سحر؟
تو در کدام چمن؟همراه کدام نسیم؟
تو از کدام سبو؟من از کجا سر راه تو آمدم ناگاه
چه کرد با دل من آن نگاه شیرین؟آه
مدام پیش نگاهی مدام پیش نگاه
کدام نشاه دویده ست از تو در تن من
که ذره های وجودم تو را که می بینند
به رقص می آیند سرود می خوانند
چه آرزوی میلی ست زیستن با تو؟
مرا همین بگذار یک سخن با تو
به من بگو که مرا از دهان شیر بگیر
به من بگو برو در دهان شیر بمیر
بگو برو جکر کوه قاف را بشکاف
ستاره ها را از آسمان بیار به زیر
تو را به هرچه تو گویی به دوستی سوگند
هر آنچه خواهی از من بخواه صبر مخواه
که صبر راه درازی ست به مرگ پیوسته
آرزوی بلندی و دست من کوتاه
تو دور دست امیدی وپای من خسته ست
همه وجود تو مهر است و جان من محروم