باران بر سقف ماشین می کوبد،
دانه دانه بر صورتم حسش می کنم
لاستیک ماشین از گودالی پر از باران رد می شود،
پاهایم را درون آن می شویم
هر چه لب پنجره سیگار دود می کنم ،
رها نمی شوم.