دختری از دیار عشق
قشنگ و زیبا
شیرین زبان
مثل کودکان
عاشقی را می فهمد
دلش دریا
قلبش آسمان
روحش سبز
مثل درختان جوان
زیبا و شاداب
پاره ای وقت
از روی جوانی
خشمگین ، غمگین
امّا
همچنان آبیست
زلال و پاک
دلنشین و شفاف
سکوتش پاره ای وقت
از سر دلتنگی است
امّا
آسمان هم گاهی میگرید
دریا هم گاهی می خروشد
با او
هرجا
هر لحظه ام
زیباست ...
بهنــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــاز عروس رویاهایم...
دوستت دارم...
بهنــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــاز جـــونم
عیـــــــــــــــــــــــــدت مبـــــــــــــــــــــــــــارک
بعد از نزدیک به 2 سال انتظار دیدن روی ماه تو ?
دیشب اومدی اما افسوس...
افسوس که من داخل نشسته بودم و تو بیرون ?
افسوس که فقط چند هزارم ثانیه تونستم ببینمت ?
افسوس که بابا و مامان و تینا رو دیدم ولی تو رو نه ?
افسوس که نتونستم بهت بگم چقدر دوست دارم ?
افســـــــــــــــوس کــــــه...
------------------------------------------------------
امروز پای ثانیه ها درد می کند
آرام می روند ، آرام تر از دیروز
و گاه پشت ساعت های غم می ایستند . . .
با این ثانیه های خسته ، کی به تو می رسم ...؟؟؟
من منتظر مهرت میمانم...انتظاری سرد...
انتظاری بی انتها
من روز خویش را...
با آفتاب روی تو ,
کزمشرق خیال دمیده است
آغاز می کنم..
من با تو می نویسم ومی خوانم
من باتو راه می روم وحرف می زنم
وز شوق این محال:
- که دستم به دست توست!-
من به جای راه رفتن,
پرواز می کنم!
آن لحظه ها که مات
درانزوای خویش
یا در میان جمع
خاموش می نشینم :
موسیقی نگاه تو را گوش میکنم..
گاهی میان مردم ,درازدحام شهر
غیرازتو,هرچه هست فراموش میکنم....
کوه پرسید ز رود ،
زیر این سقف کبود راز ماندن در چیست؟
گفت:" در رفتن من
کوه پرسید:"و من؟ "
گفت:" در ماندن تو "
بلبلی گفت:" و من ؟ "
خنده ای کرد و گفت: "در غزلخانی تو"
آه از آن آبادی
که در آن کوه رَوَد ،
رود، مرداب شود،
و در آن بلبل سرگشته سرش را به گریبان ببرد ،
و نخواند دیگر ،
من و تو، بلبل و کوه و رودیم
راز ماندن جز ،
در خواندن من ، ماندن تو ، رفتن یاران سفر کرده مان نیست ، بدان !
از لحن سرد انتظار
به تو ، شکایت می کنم.
من
پشت روز های دوری و فراق
قطره قطره می چکم و به دوری ات ، عادت می کنم.
سرفراز
مغرور و سرمست
در دشت لحظه ها ایستاده ای
و من
از پشت ثانیه ها
به فصل گریه پناه می برم.
چه مظلومانه دل تنگ می شوم.
چه صبورانه دل تنگ می شوی.
بغض ،
تنها همخانه این روزهای ما
دوباره شکسته میشود.
صدای هق هق و گریه
نبودنت ، چرا؟
دوباره شِکوه
دلم ، در این گیرودار ، بیشتر دل بسته می شود.
شوق خواندن سطر سطر جای دستان ات ،
ذوق کودکانه باز کردن جعبه های رنگی ،
صبح و شنیدن آهنگ "دوست دارمت" ،
این ها ،
دارایی منست.
برای آمدنت که هیچ
برای بدرقه ات
آری ! رنگین کمان ، می میرد...
ای تــفـــاهـــــم عــمــیـــق نــگــاهــــــم !
تو از تبار کدامین قبیله ای و حرفهایت از کدامین دیار؟
حرفهایی که با ترنمش سبز می شوم
تو احساس کلامت را با کدامین آفتاب پیوند زدی؟
و صدای تو از کدامین باران ، رنگ گرفت
که مهربان ترین آهنگ محبت است؟
چشمهایت بهار کوچه های احساس را به وام داشت
و دستهایت التیام من
تو در متن زیبا ترین واژه ها می در خشی
ودر لهجه احساس و باغ موسیقی ام ، صدای تو جاری است...
دیشب برای لبخند لبهایت دعا کردم !
امشب برای درخشش چشمهایت !
و فردا برای آمدنت !