*نشستم جلوی آینه و به خودم نگاه کردم و ناخودآگاه یاد ترانه ی از فرهاد افتادم"می بینم صورتمو تو آینه …"و همانطور زمزمه کردم.موهام سفید شدند،اما دلم؟واقعا عمر ما در مقابل عمر زمین خیلی ناچیز به نظر میرسه و انگار ما هیچ هستیم.من همیشه سعی کردم زنده بمونم حتی بعد از مرگم و همیشه امیدوارم که عروسکی نباشم که کسی بخواهد من را برقصاند(یاد خانه عروسک ایبسن افتادم)
*22 بهمن هم آمد اما از خبر خوش احمدی نژاد چیزی به گوشمون نرسید.این مملکتم چه سرگذشتی داره!
*بلاخره فیلم مهرجویی تو جشنواره به نمایش درآمد.این اولین باری بود که دلم نسوخت چرا فیلمی از مهرجویی رو ندیدم چون خودش گفته"سکانس های را به خاطر ماه محرم پخش نکردیم و امیدوارم در اکران عمومی پخش شود" در ضمن بهرام رادان هم بهترین بازیگری مرد را به خاطر بازی در این فیلم گرفت.
*حسین نه روز دیگه میره سربازی.من کی میرم؟ای کاش این سربازی دو سال نبود.راستی سعید جون التماس دعا!
*پی نوشت:شعری از ابوسعید ابوالخیر
حال عالم سر به سر پرسیدم از فرزانه ای گفت:یا خاکیست یا بادیست یا افسانه ای
گفتمش:آن کس که او اندر طلب پویان بود؟ گفت:یا کوریست یا کریست یا دیوانه ای
گفتمش:احوال عمر ما چه باشد عمر چیست؟ گفت:یا برقیست یا شمعیست یا پروانه ای